این سوالی بود که یکی از نزدیکان بعد از مطلع شدن از عنوان این وبلاگ از من داشت...و جواب او را حوالۀ به این پست دادم.
من پدر بسیار مهربانی دارم.(هر چند که این مهربانی در ظاهر بیشترنثار خواهرانم شده است.)او در طول سه دهه زندگی که من پشت سر گذاشته ام فقط یکبار آنهم بسیار ملایم مرا نواخته است،و شاید بیشتر از سی بار به من فحش نداده باشد.(یعنی حدودا سالی یکبار؛البته این هفت سالی که ازدواج کرده ام او نازک تر از گل به من نگفته است)...پدرم وقتی از کوره در می رفت نهایت کلمه ای که بعنوان فحش استفاده می کرد واژۀ «حمّال» بود.و من بدون اینکه بدانم معنی این واژه چیست بسیار ناراحت می شدم تا اینکه وقتی بزرگ تر شدم و معنای واژه را فهمیدم ...بخاطر همین از کاربرد این کلمه در مورد خودم کمتر ناراحت می شدم ...چون در عمل من «حمّال» نبودم زیرا من پسر بزرگ خانواده و تا سالیان سال تنها پسر بودم و از همین روی از جایگاه ویژه ای برخوردار بودم...بیشتر اهل مطالعه و درس خواندن بودم و کمتر اهل کار کردن ...نهایت کاری که می کردم خرید نان برای خانه بود...به نوعی ناز پرورده بودم هر چند به شهادت تمامی اطرافیان لوس نبودم.
همۀ اینها وقتی بود که من هنوز ازدواج نکرده بودم ...وقتی متأهل شدم پدر دیگر فحشی نثارم نمی کرد،مادر توقعش از من بیشتر شد و همسرم بدون اطلاع از جایگاه قبلی من در خانواده پیگیرِ زندگی!
و زندگی باعث شد که من حمّالی را با گوشت و پوست و خون درک کنم و این احساسیست که این روزها خوب درک میکنم .
اصلا من این وبلاگ رو راه انداختم که سیر این چگونگی رو بنویسم.